به گزارش قدس آنلاین، آنچه او رقم زد را اگر از نزدیک نمیدیدیم و قرار بود صرفاً در لابهلای سطور تواریخ بخوانیم، به این راحتی برایمان باورپذیر نبود. در عصری که دین و مذهب نشانه تحجر و واپسگرایی بود و کسی حتی جرئت حرف زدن از امکان یک انقلاب با رنگ و بوی دینی نداشت، او قیام کرد و غبار را از آیینه فطرت انسانها زدود. اینکه چطور «روح الله»، «روح خدا» شد در کالبد ملت را باید در سبک زندگی و حالات توحیدی او جست و جو کرد.
به بهانه فرارسیدن سی و چهارمین سالگرد رحلت امام خمینی(ره)، گوشهای از حالات توحیدی و سبک زندگی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را به روایت کتاب «روح خدا» که به همت مؤسسه جوانان آستان قدس رضوی تهیه و توسط مؤسسه خدمات مشاورهای و پژوهشهای اجتماعی آستان قدس رضوی منتشر شده است، مرور میکنیم.
اخلاص
برای اینکه مسأله شخصی نشود، هیچ اسمی از حکمیزاده و کسروی در «کشف الاسرار» نبرد و فقط به نقد افکار انحرافی این دو پرداخت.
از آن طرف اجازه نداد اسم خودش را هم به عنوان نویسنده روی کتاب چاپ کنند؛ چون نمیخواست معروف شود... ولی دقیقاً برعکس شد؛ شخصیت علمی و سیاسی حاج آقا روح الله بعد از چاپ این کتاب برای همه روشن شد.
حاضر نیستم بشنوم
یکبار میخواستم نزد حاج آقا روح الله نسبت به آیت الله بروجردی انتقادی بکنم... همین که حرف طعنهآمیزی زدم، با غیرت و جدیت تمام گفت: « من حاضر نیستم نسبت به رئیس مسلمین، جملهای بشنوم که در آن طعنه و تعبیری خلافشان او باشد! »
امر عظیم
ماموریت پیدا کرده بود نامههای مهمی را در زمینه تشکیل «انجمنهای ایالتی و ولایتی» از سوی استادش آیت الله خمینی برای علمای خراسان ببرد.
در طول مسیر، سفارش مهم استاد را با خود مرور میکرد:
«وقتی وارد مشهد شدی، ابتدا به حرم علی بن موسی الرضا(ع) مشرف شو. سلام مرا برسان و از قول من این جمله را به آن حضرت بگو که: آقا، امر عظیمی را شروع کردهایم. اگر مصلحت اسلام است، شما عنایت کنید و ما را تأیید کنید. اگر مصلحت اسلام نیست، ما را از ادامه این کار بازدارید! »
اسلام تمامش سیاست است
«آقا! سیاست عبارت است از دروغ، خدعه، فریب، نیرنگ و در خلاصه پدرسوختگی، شما این سیاست را برای ما بگذارید و بروید... دخالتی در سیاست نکنید! »
فرصت بحث و گفتگو با پاکروان، رئیس ساواک نبود. امام یک کلمه گفت: « ما از اول وارد این سیاست که شما میگویید نشدهایم! »
وقتی امام آزاد شد و به قم برگشت، در اولین سخنرانی، جواب کامل پاکروان را داد: « اسلام را به شما بد معرفی کردهاند... والله اسلام تمامش سیاست است! »
لااقل احتمالش را بدهید
امام مشغول موعظه بود؛ بالای منبر، خطاب به طلاب:
«آقایان شما این زیارت رجبیه را بخوانید... ببینید چه مقاماتی را برای اولیای خدا ذکر کرده است؛ لا فرق بینک و بینهم الا انّهم عبادک و خلقک» یعنی خدایا هیچ فرقی بین تو و بین آنها نیست؛ جز اینکه آنها بنده تو هستند. فقط همین بنده بودن است که آ«ها را از خدا جدا میکند؛ وگرنه تمام آ« نیروهای الهی در دست این هاست. »
سپس میفرمود: « این زیارت را بخوانید تا اگر چیزی از مقامات اولیای خدا برایتان نقل کردند، لااقل احتمالش را بدهید و تکذیب نکنید! »
از هیچ کسی نترسیدم
با عدهای از فضلا در حضور امام نشسته بودیم. سخن از هر دری درباره قدرتهای بزرگ دنیا میرفت...
یک دفعه امام گفت: «من تاکنون به یاد ندارم از چیزی یا کسی ترسیده باشم، جز خدای متعال. »
اختیارآن به که باشد دست یار
امام و آیت الله بهاءالدینی از رفقای قدیمی هم بودند. اوایل انقلاب، یک شب که آیت الله بهاءالدینی به امام گفته بود: « آقا! حرکت شما الهی است؛ ولی نفوس مردم آمادگی و تحمل کافی ندارند. شما کار بزرگی کردید و باید پای آن بایستید! »
امام جواب داد: «آقای بهاءالدینی! همه چیز در اختیار من است؛ ولی خودم در اختیار خودم نیستم! »
معنای بهشت زیر پای مادر
امام خیلی روی احترام به مادر تأکید میکرد. یک روز از من پرسید: «اینکه فرمودهاند بهشت زیرپای مادران است؛ میدانی یعنی چه؟ »
گفتم: «یعنی چه؟ »
امام گفت: «یعنی باید اینقدر جلوی پای مادر صورت به خاک بمالی تا خدا تو را به بهشت ببرد! »
شرط آدمیّت
برایم سؤال شده بود. یکبار دل به دریا زدم:
«حاج آقا شما چرا اینقدر قرآن میخوانید؟! »
امام مکثی کرد. سپس گفت:
«هرکس بخواهد از آدمیت سردر بیاورد و آدم بشود باید دائم قرآن بخواند! »
مراسم باشکوه
نماز امام، مراسم مفصل و باشکوهی بود؛ قبل از اذان، قدری قرآن میخواند؛ وقت اذان، تجدید وضو میکرد؛ مسواک میزد؛ سپس تحت الحنک میانداخت و انگشتر عقیقش را به دست میکرد؛ موها و ریشهایش راشانه میکرد و عطر میزد. عطر هر نماز امام با نمازهای دیگر فرق میکرد؛ برای هر نماز، عطر جداگانهای داشت.
نوافل را با حوصله میخواند... اذان و اقامه هر نماز را هم میگفت.
نماز و تسبیحات حضرت زهرا(س) که تمام میشد، نوک انگشتان را روی چشم میگذاشت و آیت الکرسی میخواند.
یا کریم و یا لطیف
ذکر آخرین سجده نماز عصر امام، «یا کریم یا لطیف» بود...
امام میگفت این دو اسم الهی به قدری جامعیت دارد که انسان را از هر ذکر دیگری بینیاز میکند؛ زیرا هر چه انسان از خدا طلب میکند، نهایتاً در اثر کرم یا لطف حضرت حق است که به او عطا خواهد شد.
بفرمایید
توجه به ظرأفتها و مستحبات در سراسر زندگی امام موج میزد؛ حتی در جزئیترین کارها.
مثلاً وقتی در میزدیم و برای ورود به اتاق اجازه میگرفتیم، به جای اینکه مثل همه بگوید «بفرمایید»، میگفت: «بسم الله».
دست خدا
استاد مطهری تازه از پاریس برگشته بود.
از او پرسیدند: «چه دیدی؟! »
گفت: « چهار تا «آمَنَ» (ایمان آورد) دیدم. اولاً آمن بهدفه؛ به هدفشایمان دارد. دنیا جمع شود، نمیتواند او را از هدفش منحرف کند. آمن بسَبیله؛ به راهی که برای هدفش انتخاب کردهایمان دارد. آمن بقوله؛ افرادی میآیند بهایشان میگویند کمی آرامتر، مردم سرد میشوند؛ اما میگوید: مردم این طور نیستند که شما میگویید؛ من مردم را بهتر از شما میشناسم و از همه بالاتر، آمن بربّه. در جلسه خصوصی، ایشان به من گفت: فلانی! این ما نیستیم که این نهضت را ایجاد کردیم. من دست خدا را حس میکنم»
دیدار مهمتر
شاه از ایران فرار کرده بود. همه خبرنگاران و رسانههای دنیا توی نوفل لوشاتو جمع شده بودند؛ شاید ۱۵۰ شبکه تلویزیونی در سراسر دنیا به طور مستقیم این برنامه را پخش میکردند.
امام چند دقیقهای برای خبرنگاران صحبت کرد. یک دفعه سرش را بالا آورد و از من پرسید: «احمد ظهر شده؟! »
گفتم: «بله آقا همین الآن ظهر شد. »
امام فوراً صحبت را تمام کرد: «والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته! »
۱۴ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۶:۲۸
کد خبر: 879608
ماموریت پیدا کرده بود نامههای مهمی را از سوی استادش آیت الله خمینی برای علمای خراسان ببرد.در طول مسیر، سفارش مهم استاد را با خود مرور میکرد:وقتی وارد مشهد شدی، ابتدا به حرم علی بن موسی الرضا(ع)مشرف شو. سلام مرا برسان و از قول ...
نظر شما